۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

کوروش



مسعود اسپنتمان
sepitemann@yahoo.com



ارد بزرگ میگوید: کوروش نماد فرمانروایان نیک اندیش است و نام او میماند، چرا که از راه راستی و کمک به آدمیان روی برنگرداند


اگر اشو زرتشت را پدیدآورنده ی "اندیشه ی نیک" بدانیم و فردوسی بزرگ را بازگو کننده ی اندیشه نیک در کالبد "گفتار نیک"، بی گمان هیچ باشنده ای چونان "کوروش بزرگ" نمیتوانند به کردار رساننده ی اندیشه و گفتار نیک در پیکره ی "کردار نیک" باشد. بزرگمردی نیک اندیش، نیک گفتار و نیک کردار که تا ابد نامش جاودان خواهد ماند از آن رو که سودایی مگر بهروزی آدمیان نداشت.

کوروش قهرمان بختیار، چه به فرمانروایی رسید، میان قوم های برادر آشتی ایجاد کرد، سپس لیدی و فریگیه را بر قلمرو خویش افزود و بر نیروی سراسر ایونی چیرگی یافت. آسمان با او سر کین نداشت، چون فرزانه بود. (ایسخیلوس)

خداوند میگوید.... درباره ی کوروش.... که او شبان من است و بخشش و شادی مرا به انجام خواهد رسانید..... خداوند به مسیح خویش کوروش- که دست راست او را گرفتم تا با وی کشورها را شکست دهم و کمرهای پادشاهان را بگشایم؛ تا درها را بر روی وی باز نمایم و دروازه دیگر بسته نشود. (آیه هایی از تورات)

هنگام پادشاهی کوروش، ایرانیان آزادی داشتند و همه ی مردان آزاد بودند و سرور و فرمانروای بسیاری از مردمان دیگر نیز بودند. فرمانروایا، زیردستان خویش را در آزادی انباز کرده بودند. اگر در میان ایرانیان مرد خردمندی بود که میتوانست اندرزی بدهد که مردمان را سودمند باشد، چنان میکردند که همه از خردمندی او بهره ببرند. پادشاه بر کسی رشک نمیورزید اما به همه ازادی میداد تا آنچه میخواهند بگویند. (افلاطون)

روزی در اندیشه افتادم که به راز کامیابی فرمانروایان و دولتها، و شوندهای فراز و نشیب آنها و چگونگی رفتار رهبران و کردار زیردستان و مهربانی و جانفشانی کسان نسبت به یکدیگر پی ببرم. بدین هوده رسیدم که برای انسان آسانتر است که بر جانوران فرمان راند تا بر آدمیان. اما هنگامی که به یاد آوردم که چگونه یک تن، چون کوروش پارسی، بود که بسیاری از آدمیان و شهرها و ملتها را فرمانبردار خود کرد، به ناچار گمان خود را دگرگون کردم و اکنون بر آنم که فرمانروایی بر انسانها نه کاری ناشدنی است و نه حتا دشوار، چنانچه بخردانه و با هوشمندی در پی فرمانروایی بر آنها برآییم. باری میدانیم که مردمان به دلخواه خود کوروش را فرمان بردند. با آنکه گروهی از آنان از او چندان دور بودند که مسافت میانشان را چند روز و یا حتا چند ماه میبایست طی کرد، و بسیاری از آنها هرگزش ندیده بودند، و برای بسیاری امید هم نمیرفت که روزی به دیدارش رسند. با این همه همگان او را از ژرفای دل دوست داشتند. (گزنفون)

کوروش پسر کمبوجیه و ماندانا دختر پادشاه ماد، در دلاوری و کاراییِ خردمندانه و دیگر فرزانگی ها سرآمد مردم روزگار خود گشت، زیرا پدرش او را شاهانه پرورده بود و برای رسیدن به بزرگترین هدفها و دستیابی به بهترین پایگاه ها تشویقش کرده بود. از همان آغاز کارش پیدا بود که به انجام کارهای بزرگ کامیاب خواهد گشت زیرا فرزانگی و کاراییش برای کسی چنان جوان و تازه پای به میدان نهاده شگفت آور مینمود. همه گفته اند که کوروش نه تنها در جنگ دلاور و بی باک بود، بلکه در رفتار با زیردستان میانه رو و پاک اندیش و انسان دوست بود، و به همین شوند ایرانیان او را "پدر" میخواندند. (دیودروس)

او هیچگاه همسان با خود را در این جهان نداشته است.. مردی که درباره ی او سرنوشت بر این بوده که باید برتر از دیگران باشد. (کنت دوگوبینو)

هنگامی که دوران تاریک و اندوهبار جهان را در اندک روزگار پیش از کوروش به یاد می آوریم، اهمیت بی کران آن شاه شکوهمند و بزرگ بهتر نمایان میشود. او را به حق برنامِ "بزرگ" داده اند، زیرا در گروه انگشت شماری از مردمان جای دارد که انسانیت نمیتواند از دادن برنامِ "بزرگ" بدانان دریغ کند. کوروش مشتی از پارسیان گزیده را به پیروزی بر چهار دولت که بزرگترین و گردنفرازترین دولتهای روزگار خود بودند رهبری کرد. دو از اینها اندکی پیشتر نیرومندترین دولتهای جنگاور یعنی آشور را شکست داده بودند. دو دولت ماد و لیدی در اوج قدرت و برومندی خود بودند و از پیروزی ای به پیروزی تازه رسیده بودند. دو تای دیگر یعنی مصر و بابل، دولتهای متمدن بسیار کهن روزگار به شمار میرفتند. اما کوروش دولتهای آنها را بر باد داد. از این رو کوروش بسیار بر اسکندر برتری داشت. همچنین وی مانند آن فرمانده ی رومی، ژولیوس سزار، که تیغ جمهوری خواهان بر وی کشیده شد نبود؛ مانند سردار آلبانی (آتیلا) یا سرکرده ی فرانکی (شارلمانی) و یا خان مغول (چنگیز خان) نبود که برای سیر کردن حس آزمندی و جنگجویی خود بر سر مردمان بیگانه تاخته باشد.، بلکه وی پادشاهی بود که چون دولت ماد به وی یورش آورد و لیدی و مصر و بابل همستار با وی هم پیمان گشتند و بر سرش تاختند، شمشیر خویش را برای دفاع از تاج و تخت و سرزمین پدرانش از نیام بیرون کشید و پیروزی یافت. از همه ی اینها بالاتر وی یک انسان بود. بر جامه اش لکه ی ننگ خون آلود هیچ فرمان کشتاری از آنها که فرزند المپیاس را بی آبرو ساخته است یافت نمیشود. (فلویگل)

او فرزند زمان و پرورده ی روزگار خود نبود، زاده ی انقلاب نیز به شمار نمیرفت (ناپلئون بناپارت)، بلکه آفریننده و پدر زمان خود بود و بودِش او یکتا و بیهمتا، در تاریخ جهان مانده است. وی از هر انسان دیگری گردونه ی زمان را محکم تر چسبید و در مدت زندگیش یک دوره ی تاریخی را به پایان رسانید و دروه ی نوینی را آغاز کرد یعنی فرمانروایی جهان را از چنگ سامیان به در آورد برای همیشه بدست آریاییان سپرد. و این قوم پارسی که بودِش خود را چون یک افته ی جوان در تاریخ جاودانی بشر مدیون اوست، با همه ی توفانهای سختی که بر وی گذشته، از سرنوشت هزاران قبیله ای که سرزمین ایران را زیر پا گذاشتند و سپس رفتند و گم شدند و فراموش گشتند، دور مانده است. (فلویگل)

کوشا و نیرومند و دلاور، در زیرکی های جنگی زبردست، و دارنده ی همه ی ویژگیهای یک سپهبد پیروزمند؛ مردمانش را با یک رفتار دوستانه و خودمانی فداییِ خود میکرد، لیکن از پذیرفتن درخواستهایی که زیانشان در آن نهفته بود خودداری میکرد. در رفتار با کسانی که به چنگش گرفتار می آمدند، نرم بود و حتا آماده بود گناه بسیار بزرگ شورش را هم بیامرزد. (جرج راولینسون استاد نامی تاریخ خاور باستان)

از منش او آزادگی می بارید، رفتار جوانمردانه و مردم پسندانه ای که با از پای افتادگان مینمود، او را بی مانند میسازد. وی هرگز شهری را به ویرانی نکشید و شاه تاج باخته ای را به دژخیم نسپُرد، در بابل چون پادشاهی قانونی و قانون گذار رفتار کرد. پارسیان سربلندانه از وی با برنامِ پدر یاد میکردند و یونانیان و دشمنان وی به بزرگی او سر کرنش فرو می آوردند. (ادوارد می یِر تاریخ نگار نامی آلمانی)

ما میتوانیم ببالیم که نخستین مرد بزرگ آریایی که سرگذشتش بر تاریخ روشن است، ویژگیهایی چنین برجسته و درخشان داشته است. براستی من در گمانم که آیا برای ما مردم آریایی هیچ بنای دیگری هست که از آرامگاه بنیاد گزار دولت پارس و ایران، کوروش هخامنشی، ارجمنتر و مهم تر باشد. (سِر پرسی سایکس)

کوروش یکی از کسانی بود که گویا برای فرمانروایی آفریده شده اند. به گفته ی امرسون همه ی مردم از تاج گذاری او شاد شدند. روح شاهانه داشت و شاهانه به کار برمیخواست؛ در اداره ی امور بهمانگونه شایستگی داشت که در کشورگشاییهای شگفت انگیز خود چنین بود. با شکست خوردگان به بزرگواری رفتار میکرد و نسبت به دشمنان گذشته ی خود مهربانی میکرد. پس مایه ی شگفتی نیست که یونانیان درباره ی وی داستانهای بیشمار نوشته اند و او را بزرگترین پهلوان جهان پیش از اسکندر دانسته باشند. کوروش زیبا و خوش اندام بوده است چه ایرانیان تا روزهای پایانی دوره ی هنر باستانی خویش به وی همچون نمونه ی زیبایی اندام مینگریسته اند.(ویل دورانت)

از میان پادشاهان، کمتر کسی از پس خویش نامی مانند کوروش به جای گذاشته است. کوروش سردار بزرگ و پیشوای مردم بود. بخت نیز با او یاری میکرد. وی بخشنده و نیکوخواه بود و انیشه ی آن را نداشت که کشورهای زیر فرمان خویش را به انجام روشی یکسان وادارد بلکه این خردمندی را داشت که سازماندهی های هر یک از فرمانرواییها را بی دگرگونی برجای گذارد.. ما هرگز نمیبینیم که کوروش مانند رومیان کشور هماورد خویش را نخست با خویش همپیوند گرداند و سپس در زمان ناتندرستی و ضعف وی او را پیرو و فرمانبردار خویش کرده و به او ستم نماید. ایرانیان کوروش را "پدر"، یونانیان او را "سرور" و "قانون گزار" و یهودیان این پادشاه را "مسیح خداوند" به شمار می آوردند. (رومن گیرشمن- باستان شناس فرانسوی)

با آوردن دیدگاه هایی از نویسندگان باستان و نوین، ارجمندی کوروش در تاریخ آشکار میشود. آنچه خواهیم گفت تنها یک هوده گیری کوتاه است از زندگی و کارهای او که برای پایان دادن به گفتارمان درباره ی زندگی آن بزرگمرد آوردنش شایسته مینماید:

کوروش در میان قومی چوپان و کوهستانی زاده شد. در میان خانواده و در میان مردم وی زندگی "پدرسالاری" ارجمندی داشت. او در اندیشه ی آن بود که جهان آن روز را به زیر نگین پادشاهی خود درآورد. کوششهای او همه کامیاب بود. کوروش همه ی گوهرها و هنرهای یک رهبر بزرگ را دارا بود. در کارها درنگ روا نمیداشت و کار امروز را به فردا وانمیگذاشت یعنی در گرفتن تصمیم بسیار تند و تیز بود. کوروش دوراندیش بود، برای روزهای شکست و ناتوانی کارسازی های بایسته را انجام میداد و از اختیارات خود در راه خوشبختی یاران و ملتش به فرزانگی بهره میگرفت. او فرزند دشتهای فراخ و کوهستانهای بلند پارس بود، ساده زندگی میکرد و چون انسانی آزاده می اندیشید. یک زن بیشتر نگرفت و فرزندان خویش را شاهانه بار آورد. از زندگی شاهانه ولی پوسیده ی بابلی بدش می آمد و شهرهای پر آدمی و پر از هیاهو را ناخوش میداشت.. کوروش وفا شناس بود؛ دوست داشت یاران خود را تشویق کند و پاداش بخشد.

[فرمانروای بزرگ مردم خویشتن را در هیچ کجای دنیا از یاد نمیبرد و همیشه پناه آنان است(اُرُد)]

آوازه ی دادگری و کارهای پسندیده ی او چنان در جهان پیچیده بود که حتا دشمنانش هواخواه سیاست او بودند. با آمدن کوروش یک دوره ی دراز تاریخی به پایان رسید. دوره ای که سرشار از ویرانگری ها و تبه کاریها و خونخواران درنده خوی و سنگدل بود، دوره ای که جان انسان ارزشی نداشت. و دوره ی نوینی آغاز گشت. دوره ی ارزش نهادن به حقوق و عاطفه های انسانی؛ دوره ای که دادگری پای برجا شد. پس از او دیگر کسی نمتوانست بی شرم و ترس دست به کشتار زند و ویرانگری کند و از ننگ بدنامی نهراسد. کوروش ارجمندی انسانیت را آشکار کرد. او با "فرمان آزادی ملت ها" و کارهای دیگرش به مردمان فهماند که ارزش آزادی و برابری و همکاری حقیقی تا چه پایه است. ایرانیان به داشتن کسی چون کوروش در تاریخ میبالند، زیرا که وی آینه ی پاک آزادمردی و نمونه ی پهلوانی و سادگی و نماد مهربانی و مردم دوستی قوم ایرانی است. ملتی که هزاران سال است در برابر توفانهای بنیان کن روزگار چون کوه ایستاده است، قومی که اگر تنها همان کوروش را برای تاریخ جهان به ارمغان اورده بود، برای جاوید ماندن نام او بس بود (کتاب کوروش بزرگ- شاپور شهبازی که در نوشتار بالا از گفتار او بهره بردیم)


http://tarikh.allgoo.us/forum-f39/topic-t311-30.htm#1193


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر