۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه
رایزن
مسعود اسپنتمان
sepitemann@yahoo.com
ارد بزرگ میگوید: فرمانروایان نیرومند، رایزنانی باهوش و کارآمد در کنار خود دارند
ناهمسانی نهاد دیوانسالاری با فرهمندی همواره موجب دوگانگیهایی در دستگاه فرمانروایی دولتهای جهان بوده است. به ویژه در ایران که این دو همیشه با هم آمیخته بوده اند. ایرانیان در بیشتر دوران فرمانروایی خود بر گستره ی بزرگی از گیتی فرمان میرانده اند که موجب پدیدار شدن دیوانسالاری بزرگی درون ایران شده است.
همچنین باورمندی ژرف ایرانی به "فره" شوندگرِ بر سر کار آمدن شاهی فرهمند در سر هرم دیوانسالاری شده است.
در این میان باور به فرهمندی میتواند، همِستار با نهاد دیوانسالاری باشد. این تضاد، جدا از دوگانگی میان مینه های آن دو، از دوگانگی ساختار کدیوری (اقتصادی) دیوانسالاری و فرهمندی ناشی میشود.
دیوانسالاری، تلاش میکند با دگرگون ساختن ساختار کار مردم، الگوی کار گروهی در خانواده را به الگوی کار هاژمانی دگرگون کند. چنین الگویی بر بالاترین جایگاه قدرت کشور یعنی بر قدرت شاه تاثیری ژرف میگذارد. شاهی که با مشروعیت فرهمندانه بر سر کار باشد، با قدرت افزون خویش میتواند کشور خویش را به هر سو که میتواند راهبری کند. اقتصاد در اندیشه ی او در پایگاه دوم و یا سوم اهمیت جای دارد، زیرا فرهمند، بی توجه به اندیشه های مادی است. اما شاهی که بر سر هرم دیوانسالاری نشسته و یا مشروعیت خود را از دیوانسالاری میگیرد، قدرت گزینش بسیار کمتری نسبت به شاهِ فرهمندِ ناب دارد. دیگر او تنها تصمیم گیرنده ی کشور نیست، به جای او، این دیوانسالاران هستند که راهبران نخست کشور هستند. شاه در جایگاه دیوانسالاری سلطنت میکند، نه حکومت!
از آنجا که ایرانیان برای هر گرهی راهکاری متناسب با فرهنگشان دارند، دوگانگیِ میان دیوانسالاری دست و پاگیر با "اختیار ویژه" ی شاه فرهمند را با سر کار آوردن رایزنان باهوش و کارآمد، به یگانگی دگرگون کردند.
«به شوند ویژگیهای فرهمندانه ی ژرف در اندیشه ی خاوریان است، که فرمانروایانشان حتی امروزه (1913 در پایان دوران قاجاریه) به نهادی فردی نیاز دارند تا مسئولیت کارهای دولت به ویژه شکستها را بر دوش بکشد تا مبادا به فرهمندی شاه در اندیشه مردم گزندی برسد.جایگاه سنتی "وزیر بزرگ" در چنین کشورهایی از همین واقعیت سرچشمه میگیرد. تلاش برای جایگزین سازی جایگاه وزیر بزرگ با وزارتخاته هایی که در زیر دید وزیران و به فرماندهی شاه اداره شوند در ایران طی نسل گذشته با شکست روبرو شده است. این دگرگونی موجب میشود شاه در جایگاه "رئیس قوه مجریه" قرار بگیرد و شخصا مسئولیت همه بد بهرگیریها و مشکلات مردم را به دوش بکشد، این نقش نه تنها باعث ناخرسندی و دردسر همیشگی او خواهد شد، بلکه باور به مشروعیت فرهمندانه او را خدشه دار خواهد ساخت. (دین،قدرت،جامعه ماکس وبر)»
گفتار ماکس وبر گرچه باورپذیر به دیده میآید، اما گزاره ی او تنها شوند گزینش وزیر بزرگ در دستگاه دیوانی ایران نیست. چرا که گفتار درباره همکاری وزیر بزرگ یا بزرگ فرمادار، با شاهنشاه، شالوده در گفتاری فلسفی دارد که سوای اندیشه ی ایرانی، آن را در گفتار افلاطون نیز میبینیم.
افلاطون برین باور بود که تنها یک شاه-فیلسوف میتواند بهترین گزینه برای فرمانروایی باشد. فیلسوفی که جوانی را در دانش فلسفه گذرانده و اکنون که او را به شاهی گزیده اند با ناخرسندی شاهی را بر دوش میگیرد. ریشه ی فلسفه ی افلاطون بیگمان به ایران باستان بازمیگردد. افلاطون در رساله ی الکیبیادسِ نخست، آموزشهایی را برمیخواند که به شاهان و شاهزادگان ایرانی به دست مغان داده میشد این آموزشها را در سنگنبشته های داریوش نیز میتوانیم ببینیم.
در شاهنامه فردوسی که گنجینه ای از آداب و آیینهای ایران از کهنترین زمانه ها را درون دارد میبینیم که گزینش رایزن باهوش و کارآمد با برنام "دستور" از آغاز تاریخ ایرانیان انجام میشده است
دوران کیومرث : سیامک خجسته یکی پور داشت / که نزد نیا جای "دستور" داشت
دوران تهمورث : مر او را یکی پاک "دستور" بود / که رایش ز کردار بد دور بود
خنیده به هر جای و "شهرسپ" نام / نزد جز به نیکی به هر جای گام
اردشیر نخست : ز "دستور" ایران بپرسید شاه / که بدخواه را گر نشانی به گاه
در دوران انوشیروان دادگر نیز میتوانیم حضور پرتوان و پررنگ "بزرگمهر" دانا را ببینیم
ایزد فرزانگی، بوزرگمهر / آنکه بد نوشیروان را نام و ننگ
مردی که هرباره خطاهای نوشیروان را به وی گوشزد میکند اما در پایان خود قربانیِ دستگاه دیوانسالاری میشود، چرا که: «دیوانسالاری میل دارد روشنفکر هاژه را به خدمتکاری خویش وا دارد (فرانتس نویمان)»
همچنین در دورانهای اسطوره ای شاهنامه، هرگاه پادشاهان سخن رایزن را نشنوده اند گرفتار پیامدهای آن نیز شده اند. برای نمونه کاووس که سه بار گرفتار و بندی شد، یا نوذر که راه بیدادگری پویید.
حتا افراسیاب دشمن ایران، هنگامی دچار بیشی خواهی میشود که اغریرث رایزن و خرد ناپیوسته ی خود را میکشد.
چو از کارِ اغریرث نامدار / خبر شد سوی زالِ سامِ سوار
چنین گفت: که اکنون سر بخت اوی / شود تار و بِیران شود تختِ اوی
و سپستر هنگامی برای همیشه نابود میشود که "پیران ویسه" وزیر خردمند خود را از دست میدهد
«شاهنشاه در ایران باستان نماینده ی ایرانیان و پاسبان آنان بود و توانا و شکوهمند و ارجمند به شمار میرفت، و مهان خردمند و کاردیده و نژادگانِ آزاده ی هوشیار او را در کارها یاوری و راهنمایی میکردند. از این رو شاهنشاه پیش از دستیازی به کاری مهم "میبایست" با داوران شاهی و نیز با نژادگان ایرانی رای زند و از آنان راهنمایی خواهد. داوران شاهی، هفت تن آزاده نژاد بودند که برای کمک به شاهنشاه و بازداشتن او از کارهای زیانبار و خطرناک برگزیده میشدند و تا هنگامی که لغزش و گناهی از ایشان سرنزده بود، بر جایگاه خود پابرجا بودند (کتاب کوروش بزرگ روانشاد شاپور شهبازی؛ رویه 413)»
«در برخی از تنواره های سیاسی [چون ایران کهن] که قانون گذاری فرآیندی همیشگی نبوده است، قدرت اجرایی به دستان کسی سپرده میشده که سهمی نیز در قانون گذاری داشته است (رساله ای درباره ی حکومت؛ جان لاک)»
در ایران کهن، در دوره ی فرهمندی ناب شاهان، رایزن شاه، تنها در جایگاه مشورتی قرار دارد زیرا این شاه است که هم قانونگذار است و هم اجراکننده ی آن، اما پس از درون آمدن دیوانسالاری، رایزنان، جایگاه اجرایی نیز یافتند. اما زنجیره ی فرهنگی، اشرافی، دینی کشور بدانها پروانه ی سودآوری برای خویش را نمیداد.
چرا که، رایزن نباید سود روشنی در راهی که نشان میدهد داشته باشد..... رایزنی که کار اجرایی میکند، قابل اعتماد نیست (اُرُد بزرگ)
زیرا خویشکاری و فلسفه ی پیدایش رایزنان، در نشان دادن راه سودمند و روشن به فرمانرواست، نه هر راهی که به سودمندی وی پایان میگیرد. «رایزنان دولت در حکم حافظه و یادمان پیکره سیاسی هستند (لویاتان تامس هابز)»
http://tarikh.allgoo.us/forum-f39/topic-t311-15.htm#1182
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر